بررسی نقاط مشترک دو کودتایی که علیه اسلام گرایان صورت گرفت
بزرگترین آرزوی کودتاگران در مصر دست یابی به آن نتیجهای است که ارتش جزایر پس از کودتا علیه اسلام گرایان به آن دست یافت، که عبارت است از زنده به گور کردن دموکراسی، کشتن انسانهای بیگناه و از بین بردن مراکز قدرت در دولت الجزایر؛ تا خودشان ثروت و قدرت در کشور را در قبضه بگیرند.
این خوابی است که کودتاگران نظامی برای مصر و مردم آن دیدهاند که ان شاء الله هرگز به آن نخواهند رسید.
موشکافی و بررسی تجربه و کودتای خونین و ننگین الجزایر بویژه برای دلسوزان مصر ضروری است؛ چرا که میتوان از آن تجربه تلخ، درسها و عبرتهای زیادی فرا گرفت.
امروزه دلسوزان راستین مصر در فکر جلوگیری از وحشیگری، دد منشی و به تاراج بردن سرمایههای مصر توسط عدهای ژنرال و بازرگان و لباس شخصیهای مزدور و وابسته به این دو گروه هستند؛ البته ناگفته بر همه هویداست که عدهای در داخل و خارج مصر با هر حیلهای در صدد آن هستند که کودتای نظامی اخیر در مصرپیروز شود؛ تا برای همیشه مصر در انحطاط به سر برده و به عنوان پلیس آمریکا و اسرائیل در منطقه ادای وظیفه نماید.
مقایسه این دو کودتا کاری بسیار دشوار است، آنچه در این مقاله از نظرتان خواهد گذشت عبارت است از بر شمردن بارزترین نقاط مشترک و اختلاف بین این دو کودتا.
مقاله پیش روی شما با توجه به گواهی و اعتراف «حبیب سویدیه» در کتابش «جنگ کثیف» شخصی که بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۰ میلادی به عنوان افسر در ارتش الجزایر خدمت کرده است، به رشته تحریر درآمده، سعی میکنم تنها به بازگو نمودن نقاط مورد نظر آن افسر بازنشسته در مورد کودتای الجزایر میپردازم و بقیه مطالب را به دیدگاه شما میسپارم.
البته علاوه بر نقاط مشترکی که این دو کودتا دارند، بین این دو تجربه تفاوتهایی نیز وجود دارد؛ امیدوارم این نقاط اختلاف و تفاوت باعث پیروزی انقلابیون در مصر شود و مردم الجزایر نیز به شاهراه امن و آرامش راه یابد. انشاءالله
اینکه پس از کودتای مصر، ژنرال خالد نزار فرمانده کودتا در الجزائر مراتب تبریک و تایید خود را به عبدالفتاح سی سی فرمانده کودتا در مصر اعلام میکند، اصلاً جای تعجب نیست؛ چرا که پرندگان معمولاً در جمع خودیها آرام میگیرند؛ پیداست که پروژه تجاوزگرانه این دو ژنرال، از اتاق فکر واحدی دیکته شده و پس از همراهی بیشتر ژنرالهای ارتش عملیاتی شده است.
۱) ریشه اصلی کودتای الجزایر بر میگردد به بحران هویتی که در پی استقلال این کشور از فرانسه برایش بوجود آمد.
۲) ارائه صورتی وارونه از بحران. سویدیه در تشریح گوشهای از آنچه ارتش الجزایر در صدد ترویج آن است مینویسد: نبرد میان ارتشیان پاک سرشت که برای نجات کشور آستین همت بالا زده و بین اسلام گراهای تروریست و شرور که در صدد ویران نمودن کشور هستند.
۳) هماهنگی میان ژنرالهای خون آشام و عدهای سیاستمدار، از سال ۱۹۹۲ میلادی ژنرالهای الجزایری با هماهنگی عدهای سیاستمدار، طرح نابودی اپوزسیون اسلام گرا را دنبال میکردند و در محافل و مجالس اعلام میکردند که تنها با تمسک به منشور حقوق بشر نمیتوان با جریان اسلام گرا مبارزه نمود.
۴) کودتاگران اصلی در الجزایر عبارت بودند از ژنرالها و فرماندهان ارتش ملی که شعار «خدمت به ملت و فداکاری برای آن وظیفه است» را سر میداد، بیشتر آنان افسرهای بودند که در سالهای گذشته در ارتش فرانسه خدمت میکردهاند، آنان که برای ارتش الجزایر جز ورشکستگی و بدبختی نداشتهاند، کودتاگران امروز همگی وارثان مستقیم آن ژنرالهای خود فروخته دیروزند، آنان که قهرمانان انقلاب الجزایر امثال شعبان رمضان را ترور کردند.
۵) حمایت قدرتهای بین المللی از جنایتهای ارتش الجزایر.
بخش هواپیمایی الجزایر از سال ۱۹۹۳ میلادی – یک سال پس از کودتا - دهها موشک انداز روسی از نوع ۲۴suدریافت کرده که صرفاً به منظور بمباران روستاهایی که احتمال وجود اسلام گرایان در آن وجود داشت به کار گرفته میشد.
و در سال ۱۹۹۴ میلادی ارتش الجزایر زره پوشهای ویژه و از نوع «فهد» را برای سرکوبی بیش از پیش اسلام گرایانی که تنها تاوانشان این بود که در انتخابات برنده شده بودند را از عربستان سعودی خریداری نمود، و اخیراً فاش شد که ارتش این کشور بالگردهایی فرانسوی از نوع سنجاب را که مجهز به رادارهای پیشرفته در حرکت، تجسس و دید شبانه هستند، خریداری نموده است، این هواپیماها و بالگردها قادر بودند گزارشهای تصویری خود را در کمترین زمان به وزارت دفاع در پایتخت یا سایر شهرهای بزرگ منتقل نمایند، و بدینگونه ژنرالهای الجزایر بوسیله بالگردهای سنجاب ساخت فرانسه بصورت شبانه روز تحرکات و تحولات کشور را از نزدیک زیر نظر داشتند.
در سال ۱۹۹۵ میلادی ژنرالهای الجزایر دستگاههای دیجیتالی را از خارج دریافت کردند، آن دستگاههای تجسسی که میتوانستند از طریق ماهواره تمام نقاط کشور را زیر نظر داشته باشد، - ژنرال فراری الجزایری میگوید: در این میان آنچه خشم عمیق من را بالا برده بود حمایت و کمک مادی و تسلیحاتی قدرتهای جهانی بویژه فرانسه از این قاتلان بیعاطفه بود، در شرایطی که این دولتها از حقوق بشر دم – بخوانید دُم – میزنند و مدعی مبارزه با ستم در جهان هستند، ولی میبینیم هیچ یک از این دولت ها- ی ضد بشر - جلودار جنایت ژنرالهای الجزایری نشدند؛ تازه آنان را مورد حمایت مالی و سیاسی خود نیز قرار میدادند، وبا چشمان خود میدیدم که دولت فرانسه نیز با آموزش دادن نیروهای اطلاعاتی ویژه به یاری آنان میشتافت، علاوه بر آزاد کردن میلیونها دلار که توسط ژنرالها به سرقت رفته بود و در بانکهای فرانسوی و سوئیسی و.... نگه داری میشد!
۶) هدف اصلی آنان ریشه کنی تروریست نبود، بلکه هدفشان تنها نابودی اپوزسیون اسلام گرایی بود که در انتخابات برنده شده وهرگز آماده نبوده از حقوق و آزادی و انتخاب مردم کودتا آمده و یا با آنان هم پیمان شود.
۷) چرا ژنرالها برای نابودیرُقبای اسلام گرای خود میکوشند؟ جواب، تنها به منظور دست یابی به ثروت و سامان کشور. این ژنرالها هرگز در پی دفاع از کشور نبودهاند، بلکه – با کودتای اخیرشان – علیه مردم کشورشان اعلام جنگ نمودند، نه تنها علیه اسلام گرایان، جنگی کثیف و آلوده وتنها بخاطر رسیدن به قدرت و تاراج ثروت کشور، ثروتهای هنگفتی که سال هاست به تاراج میبرند و با این کودتا میخواهند آن را برای نوادگانشان به ارث بگذارند...
۸) آنچه صورت گرفت به منظور دفاع از ژنرالها بود نه از کشور الجزایر، توضیح این نکته حائز اهمیت است که هر چند حزب نجات اسلامی، به ظاهر دولت جزایر را تهدید مینمود ولی اگر اندکی دقت داشته باشیم متوجه خواهیم شد که آنچه مورد تهدید آن حزبِ برنده انتخابات بود، منافع و سلطه طلبیهای مسئولان و فرماندهان ارشد نظامی و عدهای سیاستمدار بود نه چیز دیگر،! پس از چند سال متوجه این نکته اساسی شدم که حمایت از مردم و کشور الجزایر هرگز در لیست اهداف ارتش ملی جزایر نبود.
۹) مشوش کردن واقعیت، به گونهای که بسیاری از مردم جزایر و تحلیل گران خارجی از واقعیت موجود درک درستی ندارشتند، از سال ۱۹۹۲ م – و پس از پیروزی جبهه نجات اسلامی در انتخابات - ژنرالهای ارتش، جنگی مخفیانه و پشت پردهای را آغاز کردهاند و به تربیت مردان قلابی به عنوان جنگجو پرداخته، نفوذ در بین جنبشهای اسلامی مسلح و اِعمال بازیهایی در میان آنان، و وا داشتن آنان به تحرکات انفعالی و کارهای احمقانه...
۱۰) بکار گیری سوء و ابزاری ارزشهای اسلامی. ژنرالها به ما دستور میدادند که اسلام گرایان را تار و مار کنیم چرا که آنان شیفته بهشت هستند؛ پس به یاری آنانی بپردازیم که فریاد میزنند دوست دارم کشته شوم نه اینکه اسیر شوم.
۱۱) مبارزه با اسلام ولی با نام و عنوان دشمنی با اسلام گرایان آشوبگر و تروریست، بسیاری از افسرها را به بهانه اینکه با یکی از اسلام گرایان رابطه فامیلی دارد، از کار بر کنار میکردند، حال اینکه جرم آن افسر تنها این بود که اهل عبادت و نماز و روزه بود، در اثر این سیاست پلید ژنرالها، فضایی پدیدار گشته بود که تعداد نظامیهای ملتزم و پایبند به اسلام، از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکرد، اگر هم عدهای نماز میخواندند مخفیانه به این کار مبادرت میورزیدند، همه مساجد، و نماز خانه – در پایگاهها و آسایشگاهها - یکی پس از دیگری بسته شد، امری که این سوال را به ذهنها میکشاند که راستی آیا این ژنرالها با اسلام مبارزه میکنند یا اسلام گرایان؟
۱۲) بد کردن چهره اسلام گرایان. دستورات از مقامات بالا مخابره میشد که بگذارید طرفداران جبهه نجات اسلامی – که از ظلم و ستم در حقشان به ستوه آمدهاند – هر کاری میخواهند بکنند، ظاهراً هدفشان این بود که کاری بکنند آنان با ارتش رودر رو شوند، در بین مردم به دروغ شایع میشد که سلاح و مواد منفجره توسط طرفداران جبهه نجات اسلامی در مساجد توزیع میشود.
ما بارها فکر میکردیم که عامل اصلی این تحرکات و بدنام کردنها و ایجاد ناامنی در کشور خود ارتش است و پس از این تحرکات از طرف اسلام گرایان، ارتش وارد عرصه میشد و به قبیحترین شیوه به سرکوب آنان میپرداخت و جنایتهایی را انجام میداده و آن را به گردن اسلام گرایان میانداخت. فضایی بوجود آورده بودند که همه میتوانستند بکشند و ببرند و سپس اسلام گرایان را بدان متهم نمایند.
۱۳) استفاده از رسانهها به منظور زشت کردن چهره اسلام گرایان.
رسانه – اعم از رادیو، تلویزیون و روزنامه – وسیله بسیار خطرناکی بود که نیروهای مسلح الجزایراز آن سوء استفاده میکردند.
۱۴) حمایت قوه قضائیه از جنایت ژنرالها علیه میهن و مردم.
قاضیان کشور در جنایتهایی که توسط ژنرالهای قاتل ریا، رقم خورد شریک و سهیم بودند، کشوری کعه عدالتش دست چنین قاضیان جنایتکاری افتاده باشد باید فاتحهاش خوانده شود.
۱۵) شارژ و تحریک نمودن عمومی علیه اسلام گرایان. چند ماه مانده به انتخابات توسط رادیو و تلویزیون و روزنامه از خطر و ضرر اسلام گرایان سخن گفته میشد؛ یکی از ژنرالهای خون آشام به نام محمد بو شارب در سالنها و دانشکدهها به سخنرانی میپرداخت و همواره بر این نکته تاکید میکرد که نباید اجازه داد کشور به دست اسلام گرایان بیفتد، در هر ساعت و دقیقهای اینگونه بر ما میخواندند که: شرایط کنونی کشور بسیار بحرانی است، باید آن را از خائنان پاک نمود...
۱۶) فاصله انداختن میان رهبران اسلام گرا و طرفدارانشان. استارت سرکوبها با بازداشت رهبران اصلی جبهه نجات اسلامی رقم خورد؛ رهبران این جنبش یا بازداشت شدند یا به فعالیت زیرزمینی روی آوردند؛ کودتاگران هرگز حاضر نبودند با اسلام گرایان سخن بگویند؛ بلکه تنها زبان غالب آنان، پرتاب گلوله به سینه مردم معترض و کشتن آنان بود.
۱۷) بازداشتهای گشترده، در جنوب کشور پایگاههای بازداشت افتتاح و راه اندازی شد و با هواپیماها و بالگردها و ماشینهای نفربر هزاران اسلام گرا و هرکس که مشکوک و مخالف به نظر میرسید به آنجا انتقال مییافتند.
۱۸) منحرف نمودن ارتش از وظیفه قانونیاش.
ما متوجه این نکته شده بودیم که الجزایر مالک ارتش نیست بلکه بر عکس ارتش مالک الجزایر است.
ارتشی که برای مقابله با تجاوزگران تاسیس شده بود، اکنون به وسیلهای برای سرکوب مردم بیدفاع مبدل شده است،
ارتشی که میبایست متعلق به همه مردم و میهن باشد اکنون به مؤسسهای مبدل شده که در اختیار چند شخصیت و ژنرال و منطقه مشخصی است.
ارتش ملی الجزایر، توسط ژنرالهای فراری از صف نیروهای فرانسه، از وجود افسر و ژنرالهای میهن دوست پاک سازی شده بود و به ملک ژنرالهایی همچون بن عباس غزیل، محمد توانی، خالد نزار، و محمد العماری مبدل شده بود.
۱۹) از بین بردن روحیه و شرافت نظامی، در ارتش کوچکترین احترامی برای سربازان و درجه داران قائل نبودند، ما احساس میکردیم همواره تحقیر میشویم، همه چیز را بر ما دیکته میکردند، تا حدی که ژنرال «العماری» در سال ۱۹۹۴ بخشنامهای را صادر کرده بود و در آن از نحوه سخن گفتن ما درباره اسلام گرایان و بحران پیش آمده در پی کودتا سخن گفته بود، از جمله آمده بود که از این به بعد اسلام گرایان را تنها تروریسم ننامیم بلکه از اصطلاحاتی آنان را دزد و راهزن بنامیم و...
در سال ۱۹۹۵ نیز ژنرال سعید بای دستور صادر کرد که نباید تلویزیونهای فرانسه را تماشا کنیم جز کانال muچرا که – به قول آنان - در آن کانالها به چهره جزایر توهین میشود (آن کانالها از سلطهگری و دد منشی ژنرالها و وابستگی آنها به فرانسه سخن میگفتند).
۲۰) ایجاد تفرقه و فتنه میان نیروهای مسلح به منظور جلوگیری از بروز جریاناتی مخالف ژنرالهای کودتاگر و خون آشام.
اساس و ملاک بالا بردن رتبه و درجه در نیروهای مسلح را وحشیگری و کشتن انسانهای بیگناه تشکیل میداد و با استفاده از این روش شیطانی، ژنرالها توانستند ضمن مشروع و قانونی جلوه دادن جنایتهای ارتش علیه مردم، در ارتش میهنی نیز نفوذ کرده و عملاً ژنرالهای میهن دوست را تنها گذاشتند.
ژنرالهای سکاندار کودتا از ترس اینکه مبادا به سرانجامی چون انور سادات – رئیس جمهور ترور شده مصر توسط یکی از درجه داران ارتش – مواجه شوند هر کس را که بویی از گرایش و یا تأیید اسلام گرایان از او به مشام میرسید را به اشد مجازات تنبیه میکردند، افسرها و ژنرالهای که با دوستی با اسلام گرایان شهرت داشتند را با روشی خاص و از روی برنامه بازداشت نموده، شکنجه و یا ترور میکردند، فضایی از رُعب و وحشت ایجاد کرده بودند که ضامن ماندگاری ژنرالها بود و باعث ساکت شدن آن عده از نیروعای مسلح شد که به اسلام گرایان گرایش داشتند.
۲۱) تسلط بر نیروهای مسلح از طریق معتاد کردنشان با مواد مخدر و مشروبات الکلی.
گزافه نگفتهام اگر بگویم ۸۰ درصد نیروهای ارتش و دانشجویان افسری روزانه مواد مخدر مصرف میکردند و بیشتر عملیات و کشتارها و سرکوبها پس از مصرف نمودن موادمخدر و مشروبات الکلی شکل میگرفت.
۲۲) آلوده کردن سربازان با خون انسانهای بیگناه.
فرماندهان ارتش به منظور شریک نمودنمان – افسران و سربازان - در جنایتهایشان، ما را آزاد میگذاشتند تا هر کاری که میخواستیم با تظاهرکنندگان بکنیم، به گونهای کمتر کسی بود جنایتی در حق مردم بیگناه مرتکب نشده باشد.
۲۳) ستونهای اصلی کودتا عبارت بودند از نیروهای ویژه ارتش و پلیس، نیروهای ویژه وابسته به مرکز مبارزه با مواد مخدر و مدیریت اطلاعات، البته نقش اصلی را اطلاعاتیها عهده دار بودند
۲۴) ترور هم پیمانان پس از احساس کوچکترین خطر.
«بوضیاف» که پس از وارد کردن بن جدید به کناره گیری، ریاست دولت را عهده دار شده بود، برای خودش دوهدف تعریف نمود: خلاص شدن از شر اسلام گرایان و بازگرداندن حس اطمینان و آرامش به جامعه، پس از موفقیتهایی که در بخش دوم به دست آورد توسط ژنرالهای هم پیمان از پای در آمده و ترور شد.
۲۵) گسترده کردن دایره دشمن و دشمنیها، دشمن آنان عبارت بود از جبهه نجات اسلامی و هر کس یا جریانی که مشکوک به نظر برسد.
پاکسازی عجیبی در ارتش اتفاق افتاد، همه آنان که با جبهه نجات اسلامی متعاطف به نظر میرسیدند بازداشت شدند، و همچنین کلیه کسانی که با شرایط جدید پس از کودتا همخوانی نمیکردند را در سیاه چالهها و زندانها زندانی کردند و عدهای هم ناچار شدند صف ارتش را رها کرده و فرار نمایند.
پیامی که از تحرک جدید ارتش به جامعه مخابره میشد عبارت بود از اینکه، باید هر کس به جبهه نجات اسلامی در انتخابات رأی داده، کشته شود.
۲۶) به کارگیری اسلحه ترس. قتلهای مشکوک و زنجیرهای و گاهاً خانوادگی که توسط مردان و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی اتفاق میافتاد صرفاً به منظور آفریدن جوی از ترس و وحشت در میان شهروندان صورت میگرفت، و اغلب اوقات در بهره گرفتن از این ابزار افراط میکردند، محمد که تاجری بود ۶۰ ساله و دو تا از پسرانش طرفدار جبهه نجات اسلامی وتحت تعقیب نیروهای امنیتی بودند، دستگیر میشود، فرمانده لشکری که من در آنجا خدمت میکردم، پس از شکنجههای فراوان، او را در میدانی نگه داشته و در حضور همه بر او میشاشد و بر محمد فریاد میزند: دو فرزند سگت را صدا کن تا تو را از دست من نجات دهند. سپس آن فرمانده و دو نفر دیگر آن مرد کهنسال را تیرباران کرده و جنازهاش را در صحرا رها کردند. هر روز میدیدیم که عدهای پس از شکنجههای وحشتناک جان میدادند، سر عدهای را از بیخ میبریدند و برخی را زنده آتش میزدند.
۲۷) مردود شمردن هر گونه پا در میانی، میانجیگری، انتقاد یا مجادله در این باره، هر کس اعتراض میکرد کشته میشد، تعدادی از ژنرالها که منادی گفتگو بین ارتش و اسلام گرایان بودند اخراج و عدهای هم کشته شدند.
ژنرال «بوتیقان» در فاصله دو قدمی وزارت دفاع و به طور مشکوکی و در حالی که نگهبان شخصی نداشت ترور شد، او یکی از ژنرالهایی بود که طرفدار آشتی بین طرفین درگیر بود.
۲۸) جستجوی مشروعیت قانونی برای کودتا و جنایتهایشان، از آنجا که کودتا عملی ناپسند و غیر دمکراتیک به شمار میآمد، سران آن بویژه رئیس جمهور راستگر زروال، اعلام کردند، قبل از سال ۱۹۹۵ انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهند کرد.
۲۹) گسترش پدیده دزدی و تاراج اموال و تأسیس بازارهای جنگی. در اثرجنگ علیه اسلام گرایان، جیب بیشتر ژنرالها و افسران نظامی پر شد، در مواقع بازرسی خانههای مردم، و به بهانههای عجیب و غریب به اموال مردم دست بُرد میزدند، تجارت با ماشینهای مسروقه و مواد مخدر توسط بازرگانان فاسد با آگاهی و اطلاع ژنرالهای کودتاگر و با سهمی که در سود عائد از آن داشتند شکل میگرفت.
۳۰) کمک گرفتن از لباس شخصی و نیروهای سرکوب جهت سرکوبی مردم، و نامیدن آنان با القاب «میهن دوست»
در سال ۱۹۹۵ م کودتاگران نظامی به تاسیس نیروهای امنیتی تحت عنوان «حرس بلدی» پرداخته و همچنین عدهای را مسلح نموده و آنان را «جنبش دفاع مشروع» نامیدند، این مجموعهها به ایجاد ناامنی و اعدام جوانان در کوچه و خیابان و ناامنی میپرداختند.
۳۱) شکستن انزوای سیاسی این کشور توسط چند کشور عربی از جمله عربستان سعودی.
پس از نقض دمکراسی و انجام کودتای نظامی در الجزایر، این کشور توسط بیشتر محافل و مجامع و دولتها منزوی شد ولی متأسفانه عدهای از کشورهای عربی از جمله عربستان سعودی. تلاش میکردند که این انزوای منطقهای و بین المللی الجزایررا کمرنگ نموده و با حمایتهای مالی به کمک کودتاگران شتافتند؛ خالد نزار سرکرده کودتا در خاطراتش آورده که – در اوج انزوای الجزایر – به عربستان سعودی دعوت شده و توسط شخص ملک فهد مورد استقبال قرار گرفته است و ملک فهد در حمایت از سرکوب اسلام گرایان الجزایری گفت: آنان – اسلام گراها – مسلمان نیستند و تنها چاره این است که آنان را سرکوب و نابود کرد.
اینها نقاطی بود که به نظر میرسد مشترکات دو کودتا در الجزایر (۱۹۹۲م) و مصر (۲۰۰۱۲م) را تشکیل میدهند، علاوه بر دهها نقطه مشترک دیگر که از قلم نویسنده این مقاله افتاده است.
نقاط اختلاف و تفاوتهای کودتای الجزایر ومصر
الف) هر دو کشور پس از کودتای نظامی از لحاظ سیاسی منزوی شدند ولی – ظاهراً انزوا و منفوری مصر بیش الجزایر میباشد، اکنون کشور مصر از بحران شدید اقتصادی و امنیتی و استقرار اجتماعی رنج میبرد، از لحاظ جهانگردی به شدت تحت فشار است، ولی کشور الجزایر از آنجا که دارای منابع زیرزمینی بویژه نفت میباشد از این جهت آسیب پذیریش در اثر تحریمهای خارجی اندک بود؛ البته هر چند دست سخاوت کشورهای عربی نسبت به مصر گل کرده و عربستان میلیاردها دلار – از عایدات حج و عمره مسلمانان جهان – را به جیب ژنرالهای کودتاگر در مصر میریزد، ولی قطعاً اینها مسکنی بیشتر نخواهد بود، شاید تا اندازهای عمر کودتا را طولانی کند ولی در نهایت از هم فرو خواهد پاشید.
علاوه بر اینکه کمکهای میلیاردی کشورهای عربی به کودتاگران، باعث منفور شدن کودتاگران خواهد شد، آنان که با اموال و دارایی خارجی و عربی در خیابانها به کشتن مردم اقدام مینمایند. و همچنین باعث نفرت فراوان مردم مصر و منطقه از آن کشورهای حامی کودتا خواهد شد.
ب) کودتاگران نظامی در الجزایر پس از کنترل تمام پستهای کلیدی، اقدام به سپردن دولت به شخصیتهای غیر نظامی همچون زروال در سال ۱۹۹۵ نمودند ولی کودتاگران در مصر ظاهراً در نظر دارند ریاست مصر را نیز خود عهده دار شوند و مدیر و مدبر کشور خودشان باشند که این حرص و ولع و انحصار طلبی ژنرالها باعث پراکنده شدن عدهای از هم پیمانانشن خواهد شد، آنانی که به قصد تصاحب کرسی بر قطار کودتا سوار شده بودند و گمان میکردند نظامیها هزاران نفر از مردم مخالف کودتا را میکشند تا یکی از آنان که غیر نظامی است کلید قدرت را در دست بگیرد ولی اکنون متوجه شدهاند که احمقانه اندیشیدهاند.
ج) دو کودتا در جزئیات نیز متفاوت هستند، در الجزایر بلافاصله پس از اعلام نتایج انتخابات و پیروزی جبهه نجات اسلامی، کودتا شکل گرفت و نگذاشتند اسلام گراها حکومت کنند و کوچکترین تجربه سیاسی و مدیریتی از خود بجا گذارند؛ ولی در مصر فشار انقلابیون کاری کرد که نظامیها ناگزیر شوند حکمرانی اسلام گرایان به مدت یک سال را بپذیرند و شاهد تحولات گسترده توسط آنان باشند و تا آن درجه که رئیس جمهور اسلام گرا در صدد اجرای اصلاحاتی در صفوف ارتش بود، که دیگر کاسه صبرشان لبریز شد و علیه رئیس جمهوری منتخب و دولتی که در بسیاری عرصهها مطلوب ظاهر شده بود، اقدام به کودتا نمایند، تجربه حکمرانی یکساله مُرسی موفقیتهایی داشته که در تاریخ مصر منحصر به فرد است و همین است که بسیاری از جریانات و شخصیتهایی که با کودتا همراه بودهاند اکنون افسوس دوران مُرسی را میخورند!
د) کودتای مصر در اساس به منظور فروپاشی انقلاب مردم در سال ۲۰۱۱ م طراحی شد ولی مردمی که قسمتی از راه انقلاب هر چند اندک را با برگزاری انتخابات پارلمان و شورا و ریاست جمهوری شخصی غیر نظامی طی نموده است، کودتای نظامی را بلایی بزرگ دانسته که به منظور بازگشت مردم به دوران بردگی و سر سپردگی طراحی شده است، حال اینکه او این انقلاب و آزادی را با خون پدر و مادرش خریداری کرده است.
کودتاگران در الجزایر همه نوع جنایت را علیه مردم بیگناه مرتکب شدند تا از تظاهرات مردم و اعتراض آنان جلوگیری نمایند، در تمام نقاط کشور و بویژه آنجا که طرفدار جبهه نجات ملی بودند از وسیله ترساندن و به وحشت انداختن مردم استفاده میکردند تا کسی جرأت نکند لب به اعتراض گشوده و یا خواستار بازگشت به دمکراسی – که هرگز طعمش را نچشیده بود – شود؛ ولی در مصر مردم، قبل از اعلام کودتا - در میدانهای رابعه و النهضه و... - علیه آن کودتای نظامی که محتمل به نظر میرسید تظاهرات کرده بودند و خیابانها و میادین مملو شده بود از تظاهر کنندگان.
هر چند پس از یک ماه و نیم تظاهراتها و تحصنها با وحشیانهترین شیوه سرکوب و از هم متلاشی شد ولی هستههای اولیه آن هنوز هم در نهاد آزادی خواهان پابرجا و استوار است، که این نوید بخش خیر و آیندهای درخشان برای مصر به شمار میآید.
هـ) یکی از تفاوتهای مهم این دو کودتا این است که الجزایر و مصر از لحاظ مساحت و تعداد جمعیت با همدیگر متفاوتند؛ الجزایر کشوری است پراکنده و دارای ۴۰ میلیون نفر ولی جمعیت مصر تقریباً ۹۰ میلیون نفر میباشد و مساحت آن به اندازه ۴۰ درصد مساحت الجزایر میباشد، که این خود باعث ازدحام و ترافیک در تظاهراتهای ضد کودتا در مصر خواهد شد. به دیگر تعبیر تظاهراتهای مصر بزرگ و عظیمتر از الجزایر به چشم منصفان جهان و منطقه میآید.
در پایان هر چند وجوه تفاوت و تشابه دو کودتا بیش از اینها میتواند باشد ولی ما امیدواریم کودتا و کودتاگران در مصر نابود شوند و مردم به آزادی و کرامت از دست رفته اشان دست یابند.

نظرات